آیا کارمندی سراغ دارید که برای تمرکز کردن پول بگیرد؟ یعنی صبح از خانه بیرون بیاید برای فکر کردن با تمرکز؟
مدیرها همان کارمندانی هستند که برای درست فکر کردن، برای سالم فکر کردن پول میگیرند؟ پول زیادی هم میتوانند بابت درست فکر کردن دریافت کنند. چون اگر آشفته و بهمریخته فکر کنند میتوانند پول و سرمایهزیادی را هدر بدهند.
آیا مدیرها فقط فکر میکنند؟ نه ! اما کلیدیترین و اصلیترین کاری که میکنند فکر کردن است. اما باید درست، سالم و خلاقانه فکر کنند.
البته قبلا هم گفتهام که هر آدمی، هر آدمی در حیطه فعالیت خودش در درجه اول یک مدیر است. حتی یک معلم ساده حتی یک خانم خانهدار حتی یک مشاور، یک کارشناس کامپیوتر، یک منشی، یک تکنسین … و هر کسی!
بگذارید یک دشمن خطرناک و خیلی نزدیک به شما را معرفی کنم! دشمنی که همیشه شما را همراهی میکند. گرگی در لباس میش. یک رفیق نارفیق شما که هیچوقت تنهایتان نمیگذارد یا بهتر است بگوییم هیچ تنهایی برای شما نمیگذارد؛ مغز! ذهن، ذهن شما !
ذهن، همراهی بسیار وراج، فضول و اغلب پرمدعا است . او هیچوقت شما را رها نمیکند. شما را ترک نمیکند. تنهایی برای شما نمیگذارد و از همه مهمتر سکوت و تمرکزی برایتان نمیگذارد. و در یک کلام : او اجازه نمیدهد شما خودتان باشید!
شلوغیهای شبکههای مجازی و بازار و کسب و کار و همه و همه به کمک او میآیند. او از اینها تغذیه میکند تا آنچنان را آنچنانتر کند و هر کمی را زیاد کند و آشفتگی کوچک را به بحران ذهنی بزرگی تبدیل کند.
هیچوقت دست از صحبت کردن برنمی دارد. کاملا فریبکار است. کاملا آشفتهکننده است . و همیشه در لباس فکر کردن و تحلیل و بررسی سراغتان میآید. بسیار شیک و معتبر به نظر میرسد. خلاصه هرچیزی که شما به آن تکیه میکنید او بلد است. برگردیم! به هرچه در این چند سطر مطرح کردیم توجه کنید. هم ضدذهن بود و هم خودش از جنس ذهن! … ذهن دقیقا همینطور کار میکند و هیچوقت تسلیم نمیشود. حتی اگر بخواهید فکر نکنید تا گرفتار فریبهای او نشوید او در لباس « فکر نکن تا گرفتار فریبهای ذهنی نشوی » سراغتان میآید.
خب پس چه میتوانیم بکنیم؟ جز اینکه تسلیم بشویم و تمام! از سوی دیگر مگر امکان دارد که از ذهن خارج شویم؟! و فکر کردن بدون فکر کردن وجود دارد؟! در مورد ذهن دو نکته خوب وجود دارد. دو خبر خوب!
اول اینکه ذهن هرکاری بخواهد بکند قبلا از شما اجازه گرفته است. و اگر شما این اجازه را به او ندهید هیچ کاری از دست او برنمی آید. ذهن به کمک هرلحظهی ما نیازمند است . هرچه دارد از شما میگیرد. راهی به غیر از شما ندارد. کار ذهن که به فرایند منفی میافتد این است که از آنچه می دانید و آموختهاید بصورت افراطی یا غیر متعادل استفاده میکند. ذهن ابزاری در اختیار شماست و برعکس آن متصور نیست.
دوم اینکه کلیدیترین فریب ذهن این است که شما را قانع کند که او به اجازه و کمک شما هیچ نیازی ندارد! استدلال ذهن کاملا ساده است: «مگر میتوانی فکر نکنی!؟ پس فکر کن. من ابزار جدانشدنی هستم که هچیگاه از من بینیاز نمیشوی! »
چطور ذهن را آرام کنیم و چطور مراقبت کنیم تا در تله ذهن گرفتار نشویم؟ واقعیت آن است که ذهن هیچگاه آرام نمیشود. او دست از فریبکاری و دخالت کردن در هر چیزی برنمیدارد. ما هم علیرغم اینکه فعالیت ذهن به اجازه ما بستگی دارد ولی همیشه به او اجازه میدهیم تا حرف بزند. اما نکتهای که وجود دارد این است که میتوانیم به او اعتنا نکنیم! میتوانیم توجه نکنیم! اجازه بدهید ذهن حرف بزند شما میتوانید فقط نگاه کنید اما کار خودتان را ادامه دهید. ذهن بلافاصله با یک فریب جدید وارد میشود باز هم اجازه بدهید حرف بزند … نهایتا تصمیم با شما است.
هر مدیری هنگام تصمیمگیری یا عمل نیازمند آرامش ذهن و تمرکز است . فقط به این دلیل که باید روی موضوع تمرکز کند! و ذهن این اجازه را نمیخواهد بدهد، در حالیکه اجازه او دست شماست. راه حل غلبه بر مشکلاتی که ذهن ایجاد میکند ساده است. انقدر ساده که باورش نمیکنیم. و از همین الان بدانید که همین سادگی یکی از ترفندهای ذهن خواهد بود که به این روشها یا راهحلها تن نمیدهیم و آنرا ترک میکنیم.
راه حال ساده که از شدت سادگی به آن بیتوجهی میشود « تمرکز » است ! تمرکز یعنی توجه به یک چیز. همین. ممکن است راه حل بنظرتان خیلی عجیب بیاید. چون از اول مطلب این است که ذهن اجازه همین یک کار را به ما نمیدهد، اما حالا بگوییم راه حل همان است! مثل این که بگوییم مشکل این است که کاری را نمیتوانم انجام بدهم و کسی بگوید راه حل آن است که همان کار را انجام بده!
اما واقعیت این است که بله اینطور است؛ راه حل اینکه ذهن با شلوغبازیهایش اجازه تمرکز را به ما نمیدهد این است که تمرکز کنیم. حالا چطور میشود؟
گفتیم که ذهن برای هرکاری که انجام میدهد از شما اجازه میگیرد و بعد از آن شما را به این باور میٰرساند که هیچ نیازی به اجازه گرفتن از شما نداشته است و ندارد. حاصل این عملیات ذهنی چیست؟ اینکه ذهن کاری میکند تا شما کاری نکنید. و میدان برای عمل خودش باز بماند. سپس با امکان کنترلگری که در اختیار گرفته شروع به شلوغکاری میکند و دست به کارهایی میزند که تقریبا هیچ نتیجه مفیدی ندارند و هرچه بیشتر میگذرد بیشتر شما را نسبت به خودتان منفعل میکند. همه آنها از این قدم مهم شروع میشود : « اینکه شما کاری که میتوانید انجام بدهید را انقدر کوچک ببینید که انجامش ندهید »
اگر بخواهید وارد این میدان بشوید که ذهن باور کنید شما بودید که به او اجازه دادهاید یا اینکه میتوانید با اجازه ندادن او را متوقف کنید باز دچار بازیهای ذهنی میشوید که ذهن در آن به مراتب از شما قویتر است. از طرفی هر انسانی در هر شرایطی میتواند « یک کاری » انجام بدهد! اینطور نیست که « هیچ » کاری برای انجام دادن نداشته باشد! همواره یک « یک » هست که میتوانیم انجام بدهیم. حتی اگر سختترین شرایط هم داشته باشیم همیشه « یک » در دسترس هست. و کاری که ذهن با فرایندی که گفتیم انجام میدهد این است که همان یک را انجام ندهیم.
کاری که ما در شرایط آشفتگی میتوانیم انجام بدهیم تمرکز است. تمرکز روی چه چیزی؟ «تمرکز روی هیچی» هرچند این عبارت هم غلط است اما ناچار هستیم به این صورت بیان کنیم. منظورمان از این عبارت که خودش هم اشتباه است ( تمرکز روی هیچ ) این است که به هیچچیز فکر نکنیم! بنظر میآید که امکان ندارد به هیچچیز فکر نکنیم ولی فارغ از اینکه واقعا میشود یا نه! قدم ساده یا همان « یک » که هر آدمی میتواند انجام بدهد حرکت کردن برای این است که به هیچ فکر نکند.
ما همواره میتوانیم اقدام کنیم که بتوانیم به هیچ فکر نکنیم. دقت بفرمایید. « اقدام برای به هیچ فکر نکردن » . همواره میتوانیم « سعی کنیم تا به چیزی فکر نکنیم » و ذهن با باور به اینکه او قدرت مطلق است اجازه به شما نمیدهد این کار را بکنید. « ذهن اجازه نمیدهد » از همان اشتباههایی است که ذهن دوست دارد شما مرتکب بشوید. در واقع او هیچگاه نمیتواند اجازه ندهد بلکه او همواره به شما میقبولاند که نمیتوانید اقدام کنید یا سعی کنید یا اینکه میقبولاند که سعی و اقدام نتیجهای در بر ندارد پس انجامش نباید داد.
نهایتا باید گفت آنچه راهحل واقعی است سعی دائم بر فکر نکردن است. حتی اگر روزانه سه دقیقه بتوانیم این کار را انجام بدهیم و بر آن استوار باشیم اتفاق مهم به مرور زمان روی میدهد. این اتفاق معجزه است درحالیکه مانند آفتاب عادی و طبیعی جلوه خواهد کرد. با استمرار روی این روش به مرور زمان ذهن کمحرفتر و کمحرفتر میشود و متوجه نمیشویم که چرا دیگر مثل سابق پرحرفی نمیکند. این تغییر در طول زمان و با حفظ استمرار میافتد. به همین خاطر حتی به این تغییر هم نباید توجه نشان داد و فقط باید همان « سعی بر فکر نکردن » را ادامه داد .
نتیجه این روند در طولانیمدت یک درک قوی، قدرت تصمیمگیری مستقل و دیدگاه تازه به زندگی است . برای هر مدیری لازم است که به این روش پایبند باشد و آنرا رها نکند تا هیچگاه ذهن شلوغکار و هوچی برگردهاش سوار نشود. داشتن تمرکز از ابزارهای ضروری برای تصمیمگیری است . زمانی که سرمایههای زیادی را در اختیار داریم و با هر حرکت و عملی ممکن است نتایج بسیار مثبت یا بسیار منفی بگیریم مهم است که دقیق و درست تصمیم بگیریم.
برای دیدن تمرینهای بیشتر در زمینه تمرکز و کاوشهای درونی و وجودی میتوانید از محتویات این سایت استفاده کنید.