این متن تلاشی است برای آن که روشن شود منظور ما از آفرینش هنری، کارهایی برای این یا آن مخاطب نیست. هنرمند موقع خلق اثر هنری یعنی دقیقا لحظه عکس گرفتن یا لحظه کشیدن نقاشی، یا … چطور با مخاطب تعامل میکند؟ در حالیکه بسیاری مواقع مخاطب حتی حضور ندارد یا دیده نمیشود. و از این رهگذر چه چیز عاید هنرمند میشود؟
وقتی یک عکاس قاب مورد نظرش را شکار میکند، لحظه عکس گرفتن، او برای چه کسی قاب را انتخاب میکند؟ یا یک نقاش، درلحظهای که رنگ را روی بوم میکشد چطور مخاطبش را در نظر میآورد؟ یا یک نویسنده موقع خلق کنشهای داستان. یا یک بازیگر زمانی که جلوی دوربین قرار گرفته است؟
قطعا آنها به چیزی نظر ندارند مگر پیوستن به لحظهی بیانتهای آفرینش هنری! یا اینکه در زمان وقوع آفرینش غرق شوند و هیچ چیزی جز زیستن در همان لحظه !
پس حتی زمانی که پروژه هنری ظاهرا برای مخاطب آغاز میشود هنرمند در لحظه آفرینش چیزی جز همان لحظه نخواهد داشت. نه تنها مخاطبی در نظرشان نیست، بلکه به دنبال هیچ مخاطبی هم نمیگردند. چون مخاطب بیرونی کوچکترین اهمیتی ندارد، بلکه مخاطبه است که در لحظه آفرینش تجربه میشود!
و اگر به دنبال مخاطبی بگردند یا در نظر آورند و برای آن بیافرینند! قطعا چزی زنده نخواهد شد! چون «وقف شدن در زمان حال» است میتواند بیافریند!
هنرمند، تنها جهان هنری خود بلکه حتی مخاطب را هم میآفریند. آثاری که در زمان خود مخاطب نداشتهاند و بعد مورد توجه قرار گرفتهاند این دعوی را اثبات میکنند. تاریخ هنر نمونههای فراوانی از این دست به ما عرضه میکند.
پس سه چیز مدنظر است:
یک. هنرمند وقف زیستن در زمان حال آفرینش است. و این نوعی مخاطبه است . نه در نظر آوردن مخاطب!
دو. خروجی برای هنرمندی که درگیر زمان حال است به شکلی پویا با ورودی یکی میشود.
سه. و فراتر از شماره دو اینکه در تجربه آفرینش، مرزی میان درون و بیرون برای هنرمند وجود ندارد.
مطالب بیشتر در رابطه با تجربههای هنری و هنر گذرا را در این سایت بخوانید .
و همینطور در این مقاله هم مطلب قابل استفادهای در رابطه با فرایند خلق یک ویدیوی تاثیرگذار خواهید یافت.